عشق ماماني و بابايي،نازنينعشق ماماني و بابايي،نازنين، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

نازنین زهرا عشق ماماني و بابايي

تعیین جنسیت

  سلام خانم خانمي مامان ديروز رفتم سونو گرافي بالاخره جنسيتت معلوم شد.يه دختر ناز و خوشگل.ما خيلي خوشحال شديم مخصوصا بابات . اينقدر قربون صدقت ميكنه كه خدا ميدونه.بابات ميگه خدا كنيم   مثل ماماني خوشگل و خوب باشه ان شا الله.خدا رو شكر سالم سالم هم بودي.فردا هم وقت دكتر دارم اگر بابا بتونه ببرتم اگر هم نتونست خودم ميرم. دكتر گفت شما 21/6/1390   ان شا الله به جمع ما اضافه ميشي .دوست دارم عزيزم . ...
23 فروردين 1390

اولین سونو گرافی و دیدن عزیزم

سلام عزیز مامان روز شنبه با بابا رفتیم سونو گرافی بعد از یک ساعت که نوبتمون شد رفتیم تو اتاق دکتر سعیده خورشید اونجا بود که برای اولین بار دیدیمت الهی قربونت برم با بابات اینقدر قربون صدقت کردیم اینقدر تکون میخوردی ولی من هیچی نمیفهمم دست و پات وتکون میدادی خیلی ذوق زده شده بودیم دکتر جنسیتت رو نگفت ولی ما حدس میزنیم پسر باشی چون قیافت مثل پسرا بودفدات بشم الهی عزیز مو طلایی خلاصه بگم که همیجوری جلوی چشممون هستی با بابات میگیم وعشقت میکنیم دیروز رفتیم نمایشگاه یه بالش کوچولو مثل خودت برات خریدیم دیشب بردیمش تو رختخواب پیش خودمون ان شا الله که سالم باشی جیگر میبوسمت دنیای من ۲۱/۱۲/۸۹ ...
20 فروردين 1390

تعطیلات عید

سلام گل مامان ديروز مامان جون و عمه ها و عموت رفتن دزفول ولي من و بابا به خاطر شما نرفتيم خيلي هم دلمون ميخواست ولي گفتيم سلامتي تو واجب تر هست مسافرت هر وقت شد ميشه بريم الهي مامان قربونت بره در ضمن يادم رفت بگم لحظه تحويل سال ساعت 2و50 دقيقه شب بود و امسال هم سال خرگوش هست سال تولد من هم سال خرگوش هست سال تولدمون و فصل تولدمون هم يكي هست خيلي دوست دارم جيگر ميبوسمت ...
20 فروردين 1390

بدون عنوان

سلام عزيزك مامان امروز روز سوم سال 90 هست و شما چهارده هفته و چهار روز داريد امسال تو شكم ماماني پيش من بودي ان شا الله سال ديگه هم پيش من هستي هم پيش بابايي سر سفره سال تحويل دعا كرديم كه تو سالم باشي و همش فكر ميكرديم كه سال ديگه مياي سفره رو به هم ميريزي دست تو تنگ ماهي ميكني خيلي قربون صدقت كرديم با بابات خيلي دوست داريم الهي قربونت برم گلم ...
20 فروردين 1390

مهمانی

سلام خوشگل مامان چهار ماهت تموم شد ولي من هنوز ورجه وورجه اي حس نميكنم پس كي ديگه؟حالا بگم از ديروزكه تولد حضرت زينب بود و مامان جون و خاله ها لباس و گردن بند حاملگي منو اوردن.ما هم اينجا با مامان جون و عمه هات تدارك اش و پذيرايي ميديديم البته نميذارن كه من كار كنم بخاطر تو، خلاصه اومدن و خيلي خوش گذشت ، عكس گرفتيم و عصرانه خوردن و رفتن.ديگه حالا بايد برن خريد واسه عزيز دل من،جيگرو ناناز من . ...
20 فروردين 1390

سيزده بدر

سلام بابايي. امروز روز 13 فروردين هست.ما به امروز مي گيم 13 بدر.ما هنوز جايي نرفتيم.البته دير هم شده چون الان ساعت 12:32 دقيقه هست.اما جايي كه ما ميريم نزديكه.چون مي خوايم بريم باغ دايي اصغرت.الان ديگه كم كم داريم آماده ميشيم.اميدوارم كه امروز بهت خوش بگذره.ان شا الله كه سال ديگه مياي و ما همگي با هم ميريم سيزده بدر گوگولي مگولي.توي باغ تاب و سرسره هم هست كه ان شا الله برا سال ديگه ميبرمت و بازيت مي دم.خيلي خيلي دوستت داريم. ...
13 فروردين 1390

بدون عنوان

سلام عزيزم.ديروز رفتم دكتر مهرانا قاسم خاني.دكترت اين هست.دكتر خوب و مهربوني هست.گفت مشكلي نيست فقط يه كم جفتت پايينه و بايد احتياط كني.برات پرونده تشكيل داد و براي منم آزمايش و دارو نوشت و نوبت بعدي رو هم داد براي يه ماه ديگه يعني 24/1/90 دوستت داريم جيگر   ...
26 اسفند 1389