عشق ماماني و بابايي،نازنينعشق ماماني و بابايي،نازنين، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

نازنین زهرا عشق ماماني و بابايي

اولین خرید

سلام گل مامان.روز پنجشنبه خاله ها رفتن يه سري خريد كردن برات. من چون نميتونم خيلي راه برم نرفتم.ولي خيلي با سليقه هستن اينقدر چيزات خوشگل هست كه نگو.يه گالسكه برات خريدن- كري ير(كه هم نيني لالايي ميشه و هم صندلي ماشين)كيف براي لباسات.رنگشون هم سورمه اي و قرمز هست و يه تاب جديد و خوشگل.سيار هست يعني هر جا من باشم تو رو ميذارم داخلش و پيش مامان هستي .كلي لباس و وسايل بهداشتي- پتو و يه چيز ديگه كه كلي قربون صدقت كرد يه كيسه اب گرم كوچولو براي وقتي واكسن ميزني بذارم پيشت كه دردت اروم بشه الهي قربون دست و پاي ظريفت برم ناناز مامان.دوست دارم عزيزم.   ...
24 ارديبهشت 1390

ماه پنجم

    سلام جيگر مامان.امروز پنج ماه تموم شد و وارد ماه ششم شديم .چقدر انتظار سخته؟ هنوز سه چهار ماه ديگه تو دل ماماني هستي الهي قربون دست و پاي كوچولوت برم كه همش تكونشون ميدي و من كلي ذوقت ميكنم .خيلي خيلي دوست داريم عزيزم از طرف بابا هم ميگم چون اون وقت نداره بياد برات بنويسه ولي خيلي ذوقت ميكنه. ميگه بازم بريم سونو گرافي تا دوباره ببينمش.دلم هواش كرده.حالا قرار شده تو هفته جديد بريم و ببينيمت.بووووووووس . ...
14 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

سلام عزیزم .همش میشینم به بابایی میگم یعنی دخترمون چه شکلی هست؟بابایی هم میگه خدا کنه که مثل مامانش خوشکل باشه و صحیح و سلامت باشه.خدا کنه مثل این عکس ناز و عروسک باشی همه زندگیمون. ...
10 ارديبهشت 1390

نامگذاري ناناز مامان

    سلام دختر ناز ماماني.بابايي از اول ميگفت اگر بچمون دختر شد اسمشو ميذاريم زهرا يا فاطمه ولي من گفتم نه اينا اسماي قشنگي هست ولي من دوست دارم اسمش تو فاميل تك باشه هنوز كسي اين اسمو نداشته باشه و تصميم گرفتيم كه اسم عزيز دلمو بذاريم يگانه جون.ان شا الله كه از اسمت خوشت بياد و راضي باشي همه زندگيم. دوستت داريم ...
9 ارديبهشت 1390

سالگرد ازدواج

سلام عزیزم.امشب سومین سالگرد ازدواج من و بابایی بود . شام با باباو مامان جون رفتیم رستوران.خیلی خوش گذشت ان شا الله سال دیگه با هم میریم که تو هم اذیت ما کنی الهی قربونت برم دختر نازم. ...
31 فروردين 1390

اولین حرکات ناز گل مامان

سلام ناز گل مامان.قربونت برم خيلي دوست دارم عزيزم.از ديروز تا حالا يه ورجه وورجه اي ميكني .مثل نبض كه ميزنه شكم منم ميزنه  فداي اين دست و پاي كوچولوت برم كه تكونشون ميدي .زنگ زدم به باباييت گفتم اينقدر خوشحال شد كلي قربون صدقت كرده جيگر مامان .تو همه زندگي ما هستي خيلي خيلي ميخواهيمت گوگولي مگولي. ...
29 فروردين 1390

اولین ضربان قلب عزیزم

سلام جون ماماني.تنها بودم گفتم بيام براي تو بنويسم من هميشه ظهر تنها هستم بابايي پيشم نيست.ديرو رفتم دكتر ازمايشو نشونش دادم گفت خوبه يه ازمايش براي تو نوشت(سلامت جنين)كه انجام بدم.صداي قلبتم گوش دادم الهي قربون قلب كوچيكت برم كه مثل ساعت ميزد .نميدوني يه دل اومد تو دلم وقتي صداي قلبتو شنيدم كاش باباتم بود ميشنيد خيلي خوشحال ميشد. بودش ولي نميشد بياد تو اتاق.ساعت 4هم ميخوام با خاله زهرا و فاطمه برم باغ دايي اصغر چون امشب شام اونجا هستيم.بابا هم شب با مامان جون مياد.هنوز اسمت مشخص نيست بايد بشينيم با بابا تصميم بگيريم يه اسم قشنگ و در خور تو پيدا كنيم جيگر مامان.خيلي خيلي دوست دارم عزيزم. ...
25 فروردين 1390