عشق ماماني و بابايي،نازنينعشق ماماني و بابايي،نازنين، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

نازنین زهرا عشق ماماني و بابايي

اولین احیاء نازنین زهرا

با سلام و عرض تبریک به مناسبت عید بزرگ نیمه شعبان.امروز میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله اعظم هست.دیشب هم که شب بزرگ برا تمام شیعه های آقا بود و کمتر از شب قدر نبود.برا همین هم ما دیشب نازنین جون رو بردیم تا اولین شب زنده داری عمرش رو زیر سایه آقا و حجتمون امام زمان (عج) بگیره.برا همین از ساعت 11 رفتیم به کانون رهپویان وصال و تا ساعت 3:30 اونجا بودیم.البته نازنین جون تا ساعت 1:30 بیشتر دووم نیاورد و با مامانش رفت داخل ماشین و خوابید.به هر حال از اون بیشتر از ما قبول میشه چون پاکه و معصوم.به هر حال قبول باشه دخترم.دوستدار همیشگیت بابا
15 تير 1391

شیطونی های نازنین زهرا

نازنین خانم ماشا الله خیلی شیطون شده.امروز از پنج تا پله های دوبلکس رفت بالا.دیگه کار نداره کسی هست یا نه که مواظبش باشه.سر سفره که نمیذاره ما غذا بخوریم از بس دست داخل همه چیز میکنه.عزیزم با همین شیطونیهاش شیرینه و به دل میشینه.کنترل برمیداره میگیره جلوی تلویزیون یعنی میخواد کانالشو عوض کنه.تا صدای اهنگ میشنوه میرقصه و دست میزنه.
14 تير 1391

گاگله کردن نازنین زهرا

نازنین خانم دیروز وارد ماه دهم زندگیش شد.دیگه میتونه گاگله هم بکنه البته از ماه قبل میتونست ولی وقتی خسته میشد دوباره سینه خیز میرفت ولی الان کامل گاگله میکنه.عزیزم ای ن روزا خیلی بامزه شده ماشا الله خیلی شیطونی میکنه.خیلی خیلی دوستش داریم.
9 تير 1391

سوراخ کردن گوش نازنین خانم

امرو جمعه نهم تیر ماهه و ما الان تازه داریم از درمانگاه برمیگردیم خونه.آخه رفته بودیم پیش دکتر غلامپور تا گوش نازنین جون رو سوراخ کنیم.بمیرم دخترم اینقدر مظلومه که فقط یه گریه کوچولو در حد چند ثانیه کرد و بعدش سریع آروم شد.راستی دختر عمه اش حدیث هم باهاش بود و اونم گوشش رو سوراخ کرد.
9 تير 1391

اولین دندون نازنین خانم

با سلام.بالاخره پس از کلی چشم انتظاری نازنین جون ما هم در روز شنبه سوم تیر ماه اولین دندونشو در آورد و الان هم دومین دندونش در حال در اومدن هست.الان دیگه دوست داره همه چیزو گاز بگیره.خدا رو شکر اصلا نه تبی کرد و نه نا آروم بود.خیلی خیلی دوستش داریم چون نفس بابا و مامانشه
9 تير 1391

ایستادن نازنین زهرا

با سلام.ببخشید که یه ماهی نتونستیم بییایم و توی وبلاگ چیزی بنویسیم آخه اینترنتمون قطع بود.اما توی این یه ماهه اتفاقات جالبی افتاد.الان حدود 20 روزی هست که نازنین جون میتونه دستاشو به اشیا بگیره و بلند شه روی پاهاش وایسه.فقط باید بگم که این روزها خیلی فوضول شده و چون همه چیز براش تازگی داره دوست داره همه چیزارو تجربه کنه.
9 تير 1391

یاد گرفتن خداحافظی

بابایی نازنین زهرا شش دست لباس خوشکل برای نازنین خانم اورده.البته دو تاش بزرگ هست که ان شا الله برای سال دیگه.نازنین این روزا یاد گرفته با اون دستای کوچولوش بای بای مبکنه.
31 ارديبهشت 1391

سینه خیز رفتن نازنین زهرا

نازنین خانم این روزا سینه خیز میره و همه چیزارو میریزه به هم.ماشاالله خیلی شیطون و بازیگوش هست.میاد داخل سفره و دست داخل بشقاب برنج و خورش میکنه.میریزه داخل سفره بعد برمیداره میخوره ولی غذای خودشو نمیخوره همه میگن لاغر شده نمیدونم چیکار کنم.ولی بچم همیشه میخنده.هر وقت میبرمش پایین پیش مامان جون و اقا جون میخنده براشون و دل اونارو هم میبره
27 ارديبهشت 1391

استقبال از بابایی

بالاخره امروز ساعت چهار ونیم بابای نازنین رسید.من و نازنین-اقاجون و مامانجون رفتیم استقبال بابایی. نازنین هم تا رسیدیم خواب بود ولی وقتی که پیاده شدیم بیدار شد و رفت بغل باباش. خدا رو شکر غریبی نکرد.شش دست لباس خوشکل هم برای نازنین اورده.بعد که برگشتیم همه خوابیدیم تا ساعت ده و نیم که من و نازنین بیدار شدیم ولی بابایی دیرتر بیدار شد.فردا هم به مناسبت برگشت بابایی مهمانی داریم . همه عمه ها-عمو-خاله هاو دایی های نازنین زهرا. ...
27 ارديبهشت 1391

برگشت بابایی از سفر

امروز که به بابایی زنگ زدم گفت میخوان بیان لب مرز و ان شا الله برای نماز صبح میرسه.گفته حتما نازنین زهرا هم بیار که دلم واسش شده یه ذره.پلا کارت هم نوشتم به اسم خودم و نازنین زهرا که امشب اقاجون برامون وصلش کنه.گل هم شب میخوایم بریم گل فروشی سفارش بدیم درست کنه تا صبح که بریم استقبال بابا مصطفی تا ببینیم عکس العمل نازنین چیه.اصلا ببینیم اون موقع خواب یا بیدار.
26 ارديبهشت 1391