عشق ماماني و بابايي،نازنينعشق ماماني و بابايي،نازنين، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

نازنین زهرا عشق ماماني و بابايي

خاطرات سفر نازنین زهرا

1391/6/6 12:46
نویسنده : بابا و مامان
256 بازدید
اشتراک گذاری

صبح که از اینجا حرکت کردیم نازنین بیدار شد و چون دید داریم میریم بیرون خیلی خوشحال شد

niniweblog.com

ولی زود خوابید تا رسیدیم ابرکوه یزد.پیاده شدیم برای خوردن صبحانه و نازنین هم بیدار شد.چون داخل پارک بودیم خوشحال شد و بردمش تاب بازی.

niniweblog.com

niniweblog.com

بعد از خوردن صبحانه و گرفتن عکس دوباره حرکت کردیم به سمت یزد.ظهر داخل امامزاده سید جعفر نماز خوندیم-ناهار خوردیم و کمی استراحت کردیم.و بعد راهی جاده طبس شدیم

niniweblog.com

.چون خیلی تو راه بودیم نازنین خسته شده بود و نق میزد niniweblog.comتا خوابش برد وقتی بیدار شد که رسیده بودیم و داخل اتاق داخل امامزاده حسین بودیم و خیلی خوشحال شد و تا میتونست اذیت کرد.شب هم تا دیر موقع نخوابید و مشغول شیطنت بود.

niniweblog.com

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)