حرفهای نازنین زهرا
نازنین خانم چیز های زیادی یاد گرفته.یاد گرفته چشماشو نشون میده-دستاشو میبره بالا میگه ادا یعنی الله- به به میگه-بابا و ماما میگه-فوت میکنه-اده یعنی بده.
نویسنده :
بابا و مامان
20:44
خاطرات سفر نازنین زهرا
صبحانه رو در کاشان خوردیم و ناهار رو در اباده.و شب ساعت هشت رسیدیم شیراز.خلاصه بگم که به هممون خیلی خوش گذشت بیشتر به خاطر نازنین خانم عزیزم.این سومین سفر نازنین بود در این یک سال.راستی یادم رفت بگم که از مشهد برای نازنین عروسک و لباس قرمز خوشگل خریدیم که یادگاری باشه از این سفر.
نویسنده :
بابا و مامان
23:49
خاطرات سفر نازنین زهرا
فردا بعد از نماز صبح حرکت کردیم به سمت تهران و ظهر رسیدیم حرم شاه عبد العظیم حسنی.ناهار خوردیم و بعد از زیارت کمی استراحت کردیم و راهی قم شدیم.البته بگم که نازنین ظهر نخوابید و همش داخل حرم بازی میکرد ولی تا اومد داخل ماشین خوابید.تقریبا یک ساعت قبل از اذان رسیدیم حرم حضرت معصومه (ع) و نماز مغرب رو خوندیم و رفتیم جمکران.شب رو اونجا بودیم و صبح بعد از نماز حرکت کردیم.هر جا که حرم بود نازنین دستشو میگرفت به ضریح و نمیذاشت کسی بیاد جلو.
نویسنده :
بابا و مامان
23:43
خاطرات سفر نازنین زهرا
بعد رفتیم به سمت چالوس چون میخواستیم بریم نمک آبرود-تله کابین-خیلی جای با صفایی هست.بعد از دو ساعت که داخل صف بودیم سوار تله کابین شدیم قبلش نازنین خواب بود و داخل تله کابین خبلی عکس العمل نشون نداد.رفتیم بالا و کمی گشت زدیم و بعد از یک ساعت اومدیم پایین.این سری نازنین حسابی خودشو خالی کرد.اینقدر جیغ کشید و خوشحال بود که خدا میدونه.شب رو داخل یه پارک چادر زدیم و بعد از خوردن شام بارون گرفت گفتیم شاید تموم بشه ولی ادامه دار بود همه چیزامون خیس شد .من و نازنین و بابایی اومدیم داخل ماشین خوابیدیم و نازنین هم از همون شب آبریزش بینی پیدا کرد و سرما خورد.
نویسنده :
بابا و مامان
23:37
خاطرات سفر نازنین زهرا
بعد حرکت کردیم به طرف جنگل های گلستان.ظهر ناهارو اونجا خوردیم .رودخونه ای اونجا بود که نازنین کمی پاهاشو گذاشتیم داخل اب.شب رسیدیم بابلسر و چون خیلی گرم بود ویلا گرفتیم .دوباره نازنین شیطونیهاش شروع شد و بعد از دوش گرفتن همه خوابیدیم.و صبح رفتیم کنار دریا.ولی آب تنی نرفتیم.نازنین هم با بابایی سوار اسب شد البته نازنین به اسب میگفت ببه(یعنی گربه).
نویسنده :
بابا و مامان
14:19
خاطرات سفر نازنین زهرا
بعد از مشهد راهی شمال شدیم .ظهر از مشهد حرکت کردیم و شب در منطقه تفریحی بش قارداش در بجنورد موندیم.چادر زدیم چون نازنین خیلی دوست داره.شب که خواستیم بخوابیم نازنین نخوابید و میخواست بیاد بیرون به خاطر همین من و مامان جون نازنینو بردیم داخل پارک کمی بازی کرد و چون خسته شده بود زود خوابید.
نویسنده :
بابا و مامان
14:12